کد مطلب:149434 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

تربیت یزید و صفات روحی و اخلاقی او
امام حسین فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید». اكنون باید دید یزید چه كسی بوده كه امام حسین این جمله را درباره اش فرمود.

مادر یزید دختر مجدل كلبیه است كه زندگی با معاویه و در شهر را كراهت داشت و اشعار معروفی دارد:



للبس عبائة و تقر عینی

احب الی من لبس الشفوف



و بیت تخفق الأریاح فیه

أحب الی من قصر منیف...



و خرق من بنی عمی فقیر

أحب الی من علج عنیف [1] .



معاویه آن زن را با یزید پسرش به بادیه فرستاد و یزید در بادیه رشد یافت، لهذا اخلاق بادیه نشینی و صحرانشینی داشت. زبانش فصیح بود (یزید دیوانی دارد كه چاپ شده. ابن خلكان را می گویند از مریدهای فصاحت یزید است) و به شكار علاقه ی فراوانی داشت (صید لهو در اسلام و حكم صلاة مسافر در سفر لهو). سوم اینكه به


اسب سواری و مسابقه و تربیت حیوانات و مخصوصا سگ علاقه ی فراوانی داشت.

این صفات در یك مردی كه قوی و نیرومند و صاحب ملكات فاضله باشد كمال و موجب تكمیل قوای او می شود ولی در اهل تنعم و اعقاب سلالات و آقازاده ها و اشرف زاده ها و شاهزاده ها سبب بطالت و اغراق در ترف و تنعم می شود.

یزید روی خصلت فصاحت بدوی به معاشرت با شعرا و منادمت اهل اباطیل علاقه ی فراوانی داشت آنهم از نوع اشعاری كه در اسلام لغو و لهو است (لأن یملأ بطن الرجل قیحا خیر من ان یملأ شعرا) [2] غرق شدن در شعر و خیال ضررهای زیادی دارد.

شعر تا حدی از مظاهر جمال است، آثار اجتماعی مفیدی ممكن است داشته باشد.

داستانها در این زمینه هست و به همین دلیل كه خوبی دارد بدی هم دارد. دربارهایی كه دربار شعر و خلاعت و لغو بوده بسیار فاسد بوده. خیلی ها بوده اند كه به واسطه ی یك شعر در دربار امویها صله های فراوانی برده اند. (داستان ولید اموی و ابن عایشه ص 75 مكتب تشیع)

به هر حال شعرا و بطالها در دربار یزید مقامی داشتند و خودش هم در وصف خمر و سایر چیزها اشعاری دارد، از آن جمله:



شمیسة كرم برجها قعر دنها

و مشرقها الساقی و مغربها فمی



فان حرمت یوما علی دین احمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم...



و از آن جمله:



دع المساجد للعباد تسكنها

و اجلس عل دكة الخمار و اسقینا



ان الذی شربا فی سكره طربا

و للمصلین لا دنیا و لا دینا



ما قال ربك ویل للذی شربا

لكنه قال ویل للمصلینا... [3] .



و از آن جمله است:



لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت

تلك الشموس علی ربی جیرون



صاح الغراب فقلت صح أو لا تصح

فلقد قضیت من النبی دیونی... [4] .




و از آن جمله است اشعاری كه به اشعار ابن الزبعری ملحق كرد كه مفصل است.

علاقه ی وافر یزید به شكار و تفریح مانع رسیدگی به كارهای مملكتداری و سیاست بود و ناچار كارها در دست دیگران بود.

و اما علاقه ی او و سرگرمی او به بازی با حیوانات، كارهای او را به صورت مسخره ای در آورده بود. نه تنها به اسب سواری و اسب دوانی علاقه ی وافری نشان می داد (این عمل در اسلام ممدوح است) او یك عده بوزینه و یوز (فهادین) تهیه كرده بود با آنها سرخوش بود. یك بوزینه ای داشت كه او را تعلیم كرده بود. بوزینه هم از هر حیوانی بهتر تعلیم قبول می كند (قصه ی بوزینه و وزارت). به او كنیه ی ابوقیس داده بود. (عرب به حیوانات لقب و كنیه می دهد:



من ذاك ام عریط للعقرب

و هكذا ثعالة للثعلب [5] .



به جعل می گوید ابوجعرانه و احیانا حیوان شخصی ممكن است علم شخصی بدهد. یزید یك كنیه ی شخصی به این میمون داده به نام ابوقیس.) به این حیوان لباس ابریشم و حریر و دیبا و جامه های زربفت می پوشید و او را در مجلس شراب خویش حاضر می كرد. (بنازم غیرت ندمای یزید را و حتما بسیاری از امرا و حكام در آن مجلس حاضر می شده اند!) از طرف دیگر ماده الاغ چابكی داشت و گاهی اباقیس كه تعلیم داده شده بود سوار آن ماده الاغ می شد و در مسابقه اسبها شركت می كرد. خودش خیلی علاقه داشت كه اباقیس برنده ی مسابقه بشود (و شاید هم احیانا سواركارها به خاطر یزید عمدا ماده الاغ را جلو می انداختند).

این اشعار یزید [6] در این زمینه است:



تمسك أباقیس بفضل عنانها

فلیس علیها ان سقطت ضمان



ألا من رأی القرد الذی سبقت به

جیاد أمیرالمؤمنین أتان [7] .

این بود شمه ای از اخلاق یزید، و معاویه می خواست او را بر گردن مسلمین سوار كند.


وضع حكومت یزید صورتی داشت كه قابل صلح و معاهده و معاقده نبود. امام مجتبی با معاویه قرارداد صلح بست. معاویه عقل و خلقی داشت كه می توانست تا حدودی حفظ ظاهر بكند و جز در مواردی كه برای ملك و سیاستش خطر بود رعایت ظواهری را بنماید. ولی وضع یزید تجاهر به فسق و تجاهر به رذالت و پستی و تجاهر به عیاشی بود. اگر هم از ناحیه ی امام حسین به نام اسلام و قرآن قیامی نمی شد و [طومار] حكومت یزید را در ظرف سه سال در هم نمی پیچید و چند سال طول می كشید، ممكن بود قیام دیگری علیه یزید شود كه عنصر اسلامی هم نداشته باشد و آنوقت خطر مواجه عالم اسلام می شد. به قولی مردن یزید در یك مسابقه ای واقع شد كه با میمونی - و شاید همان ابوقیس بوده - گذاشته بود. قیام اهل مدینه تنها سببش شهادت امام حسین نبود، سبب دیگرش وضع ناهموار یزید بود: عبدالله بن حنظله با عده ای به نمایندگی اهل مدینه آمد به شام، اوضاع را طوری ناراحت كننده دید كه گفت:

و الله ما خرجنا علی یزید حتی خفنا أن نرمی بالحجارة من السماء. ان رجلا ینكح الأمهات و البنات و الأخوات، و یشرب الخمر، و یدع الصلاة، و الله لو لم یكن معی أحد من الناس لأبلیت الله [8] فیه بلاء حسنا

[9] .

بعضی گفته اند به «ذات الجنب» مرد در سن 37 سالگی. [10] .

احتمال داده می شود كه افراط در شراب و لذات، كبدش را از بین برده بود. یزید در كودكی در بادیه مرض آبله گرفت و آبله رو بود. عقاد می گوید: و سیم و بلند قامت بود. همچنین می گوید: یزید به مسابقه و مطارده علاقه مند بود ولی بیشتر جنبه ی لهوی داشت نه جنبه ی جدی و شجاعانه. یزید شخصا خصلت شجاعت و تهور عربی را كه


بعضی از آباء مادری اش مثل عتبه و ولید عمویش و شیبه داشتند نداشت و به تمام معنی مردی مهمل و عیاش و سبكسر بود و لهذا در یكی از جنگهای زمان معاویه كه معاویه سپاه سفیان بن عوف را برای جنگ قسطنطنیه یا برای فتح قسطنطنیه فرستاد یزید تمارض و تثاقل كرد تا سپاه حركت كرد و بعد هم شایع شد كه سپاه دچار مرض و قحطی شدند. خبر به یزید عیاش رسید. این شعرها را گفت:



ما أن ابالی بما لاقت جموعهم

بالفر قدونة من حمی و من موم



اذا اتكأت علی الأنماط مرتفقا

بدیر مران عندی ام كلثوم [11] .



معاویه وقتی شنید قسم خورد كه یزید را به سپاه ملحق می كنم، برا رفع عار شماتت.

از اینجا دو نكته معلوم می شود:

الف. روی كار آمدن یزید كه هیچ گونه لیاقتی نداشت، نه لیاقت خلافت و نه لیاقت ملكداری و سیاست، صرفا معلول فساد تدریجی اخلاق مسلمین در آن عهد بود. معاویه اگر لیاقت خلافت نداشت ولی لیاقت سیاست و ملكداری داشت.

ب. فرق ظاهری دیده می شود بین عمر و معاویه كه عمر حاضر نشد عبدالله پسرش را انتخاب كند و یا جزء شورا قرار دهد و گفت: عبدالله در تدبیر منزل خودش عاجز است؛ ولی معاویه علی رغم عقیده ی خودش به عدم لیاقت یزید، زمام كار را به دست او سپرد.


[1] [همانا پوشيدن عباي خشن همراه با خوشي و روشني چشمم را از پوشيدن لباسهاي نازك بيشتر دوست دارم.

و خانه اي كه بادهاي تند در آن بوزد نزد من از قصر مشرف باشكوه محبوبتر است. و يكي از پسرعموهاي فقير و بدخويم براي من از مردي تنومند و درشتخو بهتر است.].

[2] [اگر شكم مردي از چرك و خون پر شود بهتر از آن است كه درون وي از شعر پر گردد.].

[3] [مساجد را براي عابدان واگذار تا در آن سكني گزينند، و خود بر دكان شرابفروش نشين و ما را شراب ده. آن كس كه شراب نوشد در حالت خماري به طرب پردازد، در حالي كه نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا. پروردگارت در قرآن «واي بر شرابخواران» نگفته، ولي «واي بر نمازگزاران» گفته است...].

[4] [چون آن سرها پيدا شد و آن خورشيدها به تپه هاي جيرون بتابيد، كلاغ صدا كرد و من گفتم چه صدا بكني چه نكني من ديون خود را از پيامبر وصول كردم.].

[5] [يكي از آنها ام عريط است كه كنيه ي عقرب است، و نيز ثعاله كه نام روباه است.].

[6] در تتمة المنتهي مثل اينكه اين رباعي را به شخص ديگري نسبت مي دهد. رجوع شود به شرح حال يزيد در آن كتاب.

[7] [اي اباقيس (نام ميمون يزيد) زمام مركب خود را محكم بگير كه اگر از زين به زير افتادي مركبت ضامن نيست.



هان چه كسي ميمون را كه گور خري آن را بر اسبهاي اميرالمؤمنين (يزيد) پيش انداخته ديده است؟].

[8] ظ: الله.

[9] [به خدا سوگند ما يزيد نشوريديم مگر به خاطر اينكه ترسيديم بر ما سنگ از آسمان ببارد. او مردي است كه با مادران و دختران و خواهران خود نكاح مي كند، و شراب مي نوشد، و نماز را ترك مي كند. به خدا سوگند اگر احدي از مردم هم با من نبودند من خودم را در راه خدا به گرفتاري نيكويي گرفتار مي ساختم.].

[10] عقاد: ابوالشهداء، ص 78.

[11] [مرا چه باك كه تمام لشكر اسلام از مرض آبله و تب مردند. من اكنون در دير مران بر متكاهاي پر قو تكيه داده و راحتم، و ام كلثوم در آغوش من است.].